۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۱

مگر ترک جفا و بکن جفای دگر
که باشد از تو جفای دگر وفای دگر

بلا فرستی و من باز بسته دل به امید
که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر

سری که داشم انداختم به پای تو حیف
که نیستم سر دیگر برای پای دگر

گدایی از تو همین باشدم که نگذاری
که بر در تو رود غیر من گدای دگر

دعای مردن من میکنی چه حاجت آن
بقای عمر تو بادا بکنه دعای دگر

اگر چه نسبت رویت به آفتاب کنند
تو جای دیگری و آفتاب جای دگر

کمال حسن طبیعت همین بود که مرا
ورای دیدن آن روی نیست رای دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.