۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۵

از سودای سر زلف چو زنجیر
شدم دیوانه من مجنون چه تدبیر

مریدی قدر این معنی بداند
که روزی کرده باشد خدمت پیر

از آن دارم هوای سرو قدت
که غیر از راستی زرق است و تزویر

بود مأوای پیکان تو جانم
اگر بر دل زنی ز آن غمزه صد تیر

اگر نقاش دیدی نقش رویت
کجا کردی دگر دعوی تصویر

چو عود از آتش شوقت به آهنگ
گهی بم باشدم ناله گهی زیر

بادام زلف تو مستی در افتاد
از پا افتاده ام از راه بر گیر

کمال از وصل او در عیش میباش
بگو حاسد در این اندوه می میر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.