۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۰

بیاید بر آن دیده بگریست زار
که محروم ماند ز دیدار یار

نه اشک است آن در یکدانه آه
که از گریه باز آیدم در کنار

نه آن برگ گل نیز کز نازکی
کشم دامنش چون صبا بو گذار

بر آن پای داریم سر تا که هست
همین است بس دولت پایدار

به خاک ار برم مهر ابروی دوست
بر آریده طاقیم پیشه مزار

محب گرچه جز جان غمگین نداشت
روان برده تحفه بر غمگسار

کمال این همه انتظار تو چیست
گرت هست جانی بیا و بیار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.