۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۷

ای به زلف از شیروان عبارتر
طره از تو تو ازو طرار تر

ابرونی داری و چشم و غمزه ای
هر یکی از دیگری خونخوار تر

تو ازو طرارتر یکدگر خونخوارتر
حقه بازی نیست شیرین کارتر نیست

در همه شهر از دهان تنگ تو
بر من کار ازین دشوارتر

گفتی از من بگذر و آسان بزی
از من مخلص نباشد بارتر

گر چه باشد یار و غمخوارت بسی
داغ هجرش کرد از آن افگار تر

دل خود از درده قدیم افگار بود
تا شب هجران بود بیدارتر

چشم بیدارته بخونتر به کمال

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.