۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۰

بار در زیر لب چو خنده کند
هر که را کشت باز زنده کند

چشم و خالش چو کشتنی طلبند
او اشارت بسوی بنده کند

غمزه ها را کشنده آن دل ساخت
سنگ بس تیغ را برنده کند

اشک افسرده را که گلگون است
به زدن آه من دونده کند

دل در آن کو زبهر دیدارست
به بهشتی کجا بسنده کند

انفعالی که از رخت گل داشت
غنچه بیرون شدن به خنده کند

تا گدای کمین تست کمال
پادشاهی بزیر ژنده کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.