۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۳

همه عمر از تو به من بوی وفائی نرسید
دل رنجور ز وصلت بشفائی نرسید

این همه خون بناحق که در ایام تو رفت
هیچکس را به تو چون و چرائی نرسید

غم هجران توام جان به لب آورد و هنوز
لب امید ببوسیدن پائی نرسید

بر درت زآن همه فریاد که کردیم و خروش
سگ کوی تو بفریاد گدانی نرسید

هر کسی بافت بخوان کرمت دسترسی
دست کوتاه من الأ به دعای نرسید

غابت لطف همین است و کرم کز تو مرا
ساعتی نیست که تشریف بلائی نرسید

سالها در راه مقصود بسر رفت کمال
سالها بین که بر رفت و بجائی نرسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.