۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۲

نور چشمی بر صاحب نظری می آید
پیش یعقوب ز یوسف خبری می آید

کره شیرین دهن ما خبر بار عزیز
که ز مصر دگر اینک شکری می آید

هر یکی را ز طرب پای فرو رفت بگنج
که بدست من مفلس گهری می آید

می نشیند ز حد در دل من پیکانی
او هر خدنگی که ازو بر جگری می آید

باد هر گرد که می آرد از آن خاک قدم
چشم دارید که کحل بصری می آید

چون ستاره بدر آنید به استقبالش
کز ره دور می از سفری می آید

گر رود جان تو از پیش میندیش کمال
می رود جان و ز جان دوستری می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.