۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۹

نقطه دایره لطف دهان تو بود
آیت حسن خط مشک فشان تو بود

سر به بیماری باریک کشة آخر کار
هر که را آرزوی موی میان تو بود

پایه همت درویش و سرافرازی او
به هوای قد چون سرو روان نو بود

آنچنان داد خطت داد نکوئی کز شوق
تا به گلبرگ طری جامه دران تو بود

بی گل روی تو هر لاله که روید ز گلم
بر دلش داغ تو بر سینه نشان تو بود

دم آخر که بپوشم از جهان چشم امید
همچنان گوشه چشم نگران تو بود

ملک دلها ز نو آباد بود به که خراب
خاصه ملکی که سراپای از آن تو بود

گفته به صورت او مظهر معنیست کمال
خود عیانست چه حاجت به بیان تو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.