۲۴۰ بار خوانده شده
یا حسین ای جان فدای نام غم افزای تو
کرده ما را دل کباب اندوه جان فرسای تو
چون به راه حق برای شیعیان سر دادهای
ای سرما شیعیان قربان خاک پای تو
کاش میشد جسم ما از تیغ بران چاک چاک
تا نگشتی پاره پاره همچو گل اعضای تو
ای کلام الله چو افتادی به دشت مشرکین
قطه قطعه شد ز جور ناکسان اجزای تو
کاش ما را ببدجگر صدپاره از شمشیر و تیر
پاره از تیر سه شعبه می نگشت امعای تو
خاک عالم کاش میشد بر سر پیر و جوان
مینبد غلطان به خاک و خون قدر عنای تو
آبهای جمله عالم کاش میگشتی سراب
آن زمان کز تشنگی خشکیده شد لبهای تو
سیل اشک از دیده هر چشم میآید برون
گشته طوفان جهان از داغ طوفان زای تو
زد گریبان چاک در جنت ز غم خیرالنسا
چون شنود از بیکسی فریاد و اغوثای تو
شد زمین کربلا را رتبه بالاتر ز عرش
تا فتاد از روی زین آن قامت زیبای تو
شمر چون برداشت سر از مخزن علم خدا
بهر غارت شد روان از هر طرف اعدای تو
کاش میشد خیمه گردون خراب و مینشد
خیمه گهت شعلهور از خصم بیپروای تو
می ندانم با چه دل خولی بیدین لعین
روی خاکستر نهاد آن موی عنبر سای تو
خسروا یتیبه بتی چون مقرر گشته است
بهر مداح درت از ایزد یکتای تو
کن کرم امروز یک بیت ای امام ذوالکرم
باقی دیگر برای وعده فردای تو
لیک در فردای محشر سخهت دارم آرزو
تا شود جایم در آنجایی که باشد جای تو
این تمناگر چه از (حاجب) بعید است و عجیب
لیک چندان نیست نزد همت والای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کرده ما را دل کباب اندوه جان فرسای تو
چون به راه حق برای شیعیان سر دادهای
ای سرما شیعیان قربان خاک پای تو
کاش میشد جسم ما از تیغ بران چاک چاک
تا نگشتی پاره پاره همچو گل اعضای تو
ای کلام الله چو افتادی به دشت مشرکین
قطه قطعه شد ز جور ناکسان اجزای تو
کاش ما را ببدجگر صدپاره از شمشیر و تیر
پاره از تیر سه شعبه می نگشت امعای تو
خاک عالم کاش میشد بر سر پیر و جوان
مینبد غلطان به خاک و خون قدر عنای تو
آبهای جمله عالم کاش میگشتی سراب
آن زمان کز تشنگی خشکیده شد لبهای تو
سیل اشک از دیده هر چشم میآید برون
گشته طوفان جهان از داغ طوفان زای تو
زد گریبان چاک در جنت ز غم خیرالنسا
چون شنود از بیکسی فریاد و اغوثای تو
شد زمین کربلا را رتبه بالاتر ز عرش
تا فتاد از روی زین آن قامت زیبای تو
شمر چون برداشت سر از مخزن علم خدا
بهر غارت شد روان از هر طرف اعدای تو
کاش میشد خیمه گردون خراب و مینشد
خیمه گهت شعلهور از خصم بیپروای تو
می ندانم با چه دل خولی بیدین لعین
روی خاکستر نهاد آن موی عنبر سای تو
خسروا یتیبه بتی چون مقرر گشته است
بهر مداح درت از ایزد یکتای تو
کن کرم امروز یک بیت ای امام ذوالکرم
باقی دیگر برای وعده فردای تو
لیک در فردای محشر سخهت دارم آرزو
تا شود جایم در آنجایی که باشد جای تو
این تمناگر چه از (حاجب) بعید است و عجیب
لیک چندان نیست نزد همت والای تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - همچنین در مصیبت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - زبان حال علیا جاه حضرت زهرا(س)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.