۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵ - همچنین

ای غمگین تو را با شادی دوران چکار
صید شمشیر اجل را با لب خندان چکار

مشت خاکی را به کبر و کنینه و طغیان چکار
واله و آشفته را کفر و با ایمان چکار
مردم دیوانه را با شحنه و سلطان چکار

کار را از بهر دنیا کرده بر خویش تنگ
می‌زنی بر شیشه قلب ضعیفان چند سنگ

می‌بری تا کی به خون مردمان از ظلم چنگ
هر که در بحر عمیق افتاده در کام نهنگ
دیگرش با کار نوح و صدمه طوفان چه کار

از سر پی افسر خود دور کن تاج غرور
تا نگردی پایمال خلق محشر همچو مور

تا توانی با خدا شو آشنا ز ابلیس دور
زاهدان را چشم بر فردوس و حور است و قصور
عاشقان را با بهشت و کوثر و غلمان چکار

نیمه شب از بستر غفلت گهی بردار سر
عذرخواهی کن ز جرم خود به نزد دادگر

تا شود اندر دلت نور حقیقت جلوه‌گر
بلبلان گر راز دل گویند با گل در سحر
بوم را با ارغوان و نرگس خندان چکار

ای در آغوش عروس جهل روز شب بخوانب
یا مبر مال کسان را یا نما فکر جواب

می‌کمنی تا کی ز ظلم خود دل مردم کباب
هر که در فکر قیامت باشد و یوم حساب
کار او با اهل ظلم و دفتر دیوان چکار

ای خوشا آنان که پیش لطمه چوگان عشق
پای افشاندند خویش مردانه در میدان عشق

جان چون (صامت) باختند اندر سر پیمان عشق
سعدیا تا چند گویی درد بی‌درمان عشق
کشتگان دوست را با درد و با درمان چکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴ - و برای او علیه الرحمه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.