۶۱۸ بار خوانده شده
هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیند
سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند
روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
با بتول و احمد مرسل برابر مینشیند
کرد خلقت تا خدی لمیزل نور جنابش
از میان دوستان خویشتن کرد انتخابش
وعده داد از دادن سر شاهی یومالحسابش
هر که نوشد آب یاد آرد ز لبهای کبابش
روز محشر در کنار حوض کوثر مینشیند
هر کجا گردد اساس ماتم آن شاه برپا
با قد خم مصطفی و مرتضی باشند در آنجا
خوش به حال آنکه در غم خانه دلبند زهرا
دیده گریان سینه سوزان از پی ماتم مهیا
از برای خاطر زهرای اطهر مینشیند
یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش
شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش
شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش
من ندانم با چه حالت میشود آگه ز حالش
خواهری کاندر سر نعش برادر مینشیند
بر زمین افتاد و کرد آن پاره تن را زیب دامن
گفت کی پروده دوش نبی محبوب ذوالمن
جدت از باران نگه میداشت جسمت را ولیکن
با خبرگ گویا نبود از حال امروزت که بر تن
تیر بر بالای زخم تیر تا پر مینشیند
مادرت خیرالانسا میزد به گیسو تو شانه
گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
خاطرش محزون شدی بهر تو ای شاه یگانه
ای دریغا مینمود آخر که بیند در زمانه
شمر روی سینهات با دست خنجر مینشیند
آمده به امن سکینهای برادر بر سر تو
تا ببوسد جای زهرا جده خود حنجر تو
شکوه شمر ستمگر را کند اندر بر تو
برنمیدارد دل از جسم شریفت دختر تو
هرچه برمیدارم او را بار دیگر مینشیند
گشته آل عترتت در این بیابان جمله ویلان
زینطرف بر آن طرف تا کی کنم رو در بیابان
یک تن تنها دهم تسکین کدامین یک از ایشان
میروم کلثوم را سازم خموش از آه و افغان
املیلا بر سر بالین اکبر مینشیند
روزگار آخر فکند اندر میان ما جدایی
تو به دشت کربلا ماندی چنین بیآشنایی
من به شام و کوفه رفتم با چنین بیاقربائی
گر نکردم من پی غمخواریت ماتمسرایی
(صامت) اندر ماتمت با دیده تر مینشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند
روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
با بتول و احمد مرسل برابر مینشیند
کرد خلقت تا خدی لمیزل نور جنابش
از میان دوستان خویشتن کرد انتخابش
وعده داد از دادن سر شاهی یومالحسابش
هر که نوشد آب یاد آرد ز لبهای کبابش
روز محشر در کنار حوض کوثر مینشیند
هر کجا گردد اساس ماتم آن شاه برپا
با قد خم مصطفی و مرتضی باشند در آنجا
خوش به حال آنکه در غم خانه دلبند زهرا
دیده گریان سینه سوزان از پی ماتم مهیا
از برای خاطر زهرای اطهر مینشیند
یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش
شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش
شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش
من ندانم با چه حالت میشود آگه ز حالش
خواهری کاندر سر نعش برادر مینشیند
بر زمین افتاد و کرد آن پاره تن را زیب دامن
گفت کی پروده دوش نبی محبوب ذوالمن
جدت از باران نگه میداشت جسمت را ولیکن
با خبرگ گویا نبود از حال امروزت که بر تن
تیر بر بالای زخم تیر تا پر مینشیند
مادرت خیرالانسا میزد به گیسو تو شانه
گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
خاطرش محزون شدی بهر تو ای شاه یگانه
ای دریغا مینمود آخر که بیند در زمانه
شمر روی سینهات با دست خنجر مینشیند
آمده به امن سکینهای برادر بر سر تو
تا ببوسد جای زهرا جده خود حنجر تو
شکوه شمر ستمگر را کند اندر بر تو
برنمیدارد دل از جسم شریفت دختر تو
هرچه برمیدارم او را بار دیگر مینشیند
گشته آل عترتت در این بیابان جمله ویلان
زینطرف بر آن طرف تا کی کنم رو در بیابان
یک تن تنها دهم تسکین کدامین یک از ایشان
میروم کلثوم را سازم خموش از آه و افغان
املیلا بر سر بالین اکبر مینشیند
روزگار آخر فکند اندر میان ما جدایی
تو به دشت کربلا ماندی چنین بیآشنایی
من به شام و کوفه رفتم با چنین بیاقربائی
گر نکردم من پی غمخواریت ماتمسرایی
(صامت) اندر ماتمت با دیده تر مینشیند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶ - واقعه زمین کربلا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.