۴۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

همیشه افسر فرماندهی بر سر نمی‌ماند
اگر ماند دمی ماندم دم دیگرْ نمی‌ماند

به شکر سلطنت منما عدول از عدل در عالم
که این ملک و اساس و کشور و لشکر نمی‌ماند

ز دست دار و گیر خلق بهر منصوب و مکنت
جهان آسوده یک ساعت ز شور و شر نمی‌ماند

ز فتواهای ناحق عنقریسست اینکه در عالم
که اسم و رسمی از آئین پیغمبر نمی‌ماند

ز ملک و مال این ویرانسرای عاریت بگذر
ز نام نیک چیزی در جهان بهتر نمی‌ماند

به بذل و بخش خود منمای پروا از تهیدستی
سخاوت پیشه در آفاق هرگز در نمی‌ماند

خوشم زین منزلت (صامت) که در عالم به جای من
اساس و فرش و نقد و جنس و سیم و زر نمی‌ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.