۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

بلندآوازه بلبل در گلستان کرد دستان را
که در جای بلند آنجا نباید داد بستان را

تقاضای جهان کرد از چمن آواره بلبل را
که تا سرمنزل زاغ و زعن سازد گلستان را

به جای بغی و عدوان خهوشتر آن باشد که بنوازی
به شکر روزگار بی‌نیازی تنگدستان را

کلید دولت وارستگی کی اوفتد بر کف
ازاین ده روزه دنیا به دنیا پای بستان را

پرشان کرده از بهر ریاست کار عالم را
خدایا در دین داری بده دنیاپرستان را

یقین دارم که از داروی پر زهر اجل چیزی
نیارد بوی هشیاری به مغز این تازه مستان را

مگر (صامت) شود ظاهر به عالم مهدی غائب
که تا اندازد از پا ریشه این مکر و دستان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.