۱۳۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۵

ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا
تزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

زلف تو چه امکان کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند

بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
بر خاک بریزند وطپیدن نگذارند

دل شد ز تو صد پاره و فریاد که این قوم
نعره زدن و جامه دریدن نگذارند

مگریز کمال از سر زلفش که درین دام
مرغی که در افتاد پریدن نگذارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.