۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۳

غنچه از رشک دهان نو دهان گرد آورد
سوسن از تر سخنی تو دهان گرد آورد

خواست اندیشه برد را به میان و بدهانت
تنگ و باریک رهی دید عنان گرد آورد

رویت آورد خطی گرد که شدانده جان
از کجا روی تو این انده جان گرد آورد

تا که عطار چمن لخلخة زلف تو دید
طبله در بیست و همه رخت دکان گرد آورد

به لبت لعل چه ماند که همان است آخر
آنکه خورشید تو پروردش و گان گرد آورد

گفته ای جان و دلت زود بگیریم کمال
تا که بشنید حدیث نو روان گرد آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.