۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۱

خوشا غمی که برویم ز روی او آید
که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید

به شوخی آمدن و ناشکستش دل را
گرانترست ز سنگی که بر سبو آید

سوار اشک که راند به هر طرف گلگون
چو خاک پای تو بیند روان فرو آید

صبا گرفته کمند بنفشه دستاویز
که شب به حلقه آن زلف مشکبو آید

بدان خیال که بیند رخ نو گل در آب
روانتر از دگران بر کنار جو آید

چه جای چشمه حیوان که جوی های بهشت
اگر دهان نو بابة بجست و جو آید

کمال وصل میانت چگونه بنویسد
که آن سخن بزبان قلم چو مو آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.