۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۳

مرا که ساغر چشم از غم تو پر خون است
چه جای ساقی و جام و شراب گلگون است

حکایت نو به تفسیر شرح نتوان کرد
که جور و محت خوبان ز وصف بیرون است

به لب رسید مرا از غم تو جان هرگز
از راه لطف نپرسی که حال تو چون است

چه اعتبار به عهد تو حسن لیلی را
که زیر هرخم زلفت هزار مجنون است

چو جان من به لب آمد رقیب را چه خبر
که من غریقم و او بر کنار جیجون است

بر آن شمایل موزون چگونه دل نرود
على الخصوص کسی را که طبع موزون است

خوشست اگر به حدیث کمال داری گوش
لطافت سخنانش چو در مکنون است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.