۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۷

لبت را هر که چون شگر مزیده است
یقین میدان که عمرش پر مزید است

نه بیند تلخی جان کندن آن کس
که لعل جانفزایت را گزید است

نرنجم از تو گر تابی ز من روی
که از خورشید دایم این سزید است

نخواهم دید من روی صبا را
ازین غیرت که در کویت وزید است

وصالت را در عالم نیست آمد
هنوز اندر مقام من یزید است

به بوی حلقه زنجیر مشکین
دل دیوانه در زلفت خزید است

کمال خسته را ای دوست دریاب
که از جان در غم عشقت مزید است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.