۲۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

گر یار طبیب درد من نیست
دردا که امید زیستن نیست

بیمار را به تندرستی
جز ناله درون پیرهن نیست

هر سر که برید از در یار
ماند به سری که بریدن نیست

رویت همه با چراغ جستم
شمع به هیچ انجمن نیست

ماند به تو غنچه این قدر هست
کو را سخن و نرا دهن نیست

توبه ز نو بود بت شکستم
مؤمن نبود که بت شکن نیست

عالم سخن کمال بگرفت
امروز جز این سخن سخن نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.