۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

عشق آئین پارسایان نیست
سلطنت رسم بینوایان نیست

می به صوفی مده که آن صافی
در خور حال ہی صفایان نیست

مگر آن دل که برقرار خودست
واقف از حال بیقراران نیست

یار بیگانه شد چنان امروز
کش دگر بار آشنایان نیست

آنکه مشغول نعمت و نازست
هیچش اندوه بینوایان نیست

دولت وصل خواستم گفتند
سلطنت در خور گدایان نیست

رهبران چون کمال این ره را
سالها رفته اند و پایان نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.