۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۳

عاشقم بر تو ز عاشق کشتنت
دوست کئی تا دوست تر دارم منت

سر طلب از من که آرم در نظر
بر سر آن هم در چشم روشنت

گر دهی خون شکاری غمزه را
من شکار غمزة صید افکنت

ماه دزدی می کند خویی ز تو
زآن در آبد هر شبی از روزنت

دیده ای داریم بر روی نو پاک
باکتر از دید ما دامنت

آستین گر ساعدت پوشد ز ما
خون ما در گردن پیراهنت

میرود زلف تو در خون کمال
خون ناحق میکند در گردنت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.