۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۲

زلف تو از غالیه مشکین ترست
اشک من از لعل تو رنگین ترست

از شکر انگور سمرقندیان
سیب زنخدان تو شیرین ترست

داد ز دستت که ز ترکان مست
چشم جفا کیش تو بیدین ترست

گر به مساکین نظری میکنی
بر دل من، کز همه مسکین ترست

نسبت خارا نکنم با دلت
چون دل بی رحم تو سنگین ترست

گر به سر غمزدگان میروی
خاطر من از همه غمگین ترست

گرچه لبت خشک شد از غم کمال
چهره ات از دیده خونین ترست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.