۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست

با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست

مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
غالب آن است که در علم نظر دانا نیست

ای که گفتی هوس عشق برون کن ز دماغ
تک بچه کار آیدم آن سر که درو سودا نیست

بی تو گر هست هنوز از اثر جان باقی
این گناه از قبل بخت بد است از ما نیست

عقل دید آن قد و می گفت به آواز بلند
الحق انصاف کو بالاتر از این بالا نیست

پرده بر گیر که بیند رخت امروز کمال
کو چو کوته نظران منتظر فردا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.