۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

دوستان گر کشت ما را دوست ما دانیم و دوست
چون هلاک ما رضای اوست ما دانیم و دوست

گر نوازد ور گدازد جان ما کس را چه کار
ور به جان دشمن شود با دوست ما دانیم و دوست

دیده گربان ما در پای هر سرو و گلی
گر بجست و جوی او چون جوست ما دائیم و دوست

کس نداند از برای کیست رو بر خاک راه
آنکه دایم بر سر آن کوست ما دانیم و دوست

چند پیچیدن درین کز غم نشت شد رشته ای
گر ازین غم کم ز ثار موست ما دانیم و دوست

این سخنها تا کیت گفتن که بیرحم است و مهر
گردلش دل نیست سنگ و روستا دانیم و دوست

با نکو خواهان و بدگویان بگو از ما کمال
دوست با ما بد و گر نیکوست ما دانیم و دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.