۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

خرابه دل من پر شد از محبت دوست
مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست

کدام دولت و فرصت نیافت هر که بیافت
سعادت شرف وصل بار و صحبت دوست

اگرچه در خور او خدمتی نمی آید
شویم معتکف آستان خدمت دوست

رسد بغایت همت چنانکه دلخواه است
را از زبان و دست و دل من ز شکر نعمت دوست

کمال خسته دل و نامراد و بیحاصل
چه باشد ار به مرادی رسد ز دولت دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.