۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

ترا با من سر باری نماندست
سر مهر و وفاداری نماندست

مرا امروز با تو خاطری نیز
که بی موجب بیازاری نماندست

ندانم با که همرنگی گزیدی
که در تو بونی از یاری نماندست

بروز آی ای شب هجران که دیگر
چو شمعم ناب بیداری نماندست

به ما ازاند کی اندک وفائی
گرت ماندست پنداری نماندست

برس فریاد درد من خدا را
که بیشم طاقت زاری نماندست

کمال از عمر بی او ره چیزی
کز آن چیزی بدست آری نماندست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.