۲۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴

تا خیالت را دلمه منزلگه است
از مه تو منزل من پر مه است

گر لبت بوسم ز بسمل چاره نیست
کافتتاح ملح از بسم الله است

یک شبی با ما نشین کز دور عمر
یک شبی ماندست و آن هم کوته است

محنت هجر تو ساعت ساعت است
دولت وصل تو ناگه ناگه است

تا چه گونی حاضرم و مستمع
چاکران را گوش بر حکم شه است

من به دزدی گیرم آن چاه ذقن
کانکه عقل کل ببردست آن چه است

ریختی بر هر رهی خون کمال
تا نگویند این چه خون بیره است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.