۳۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنایی را

همه غمها جدا جدا بکشم
جز غم و غصه جدایی را

شنى لله مرا ز روی نکوست
من نکو می کنم گدایی را

خانه را گر نبات از نو چراغ
چه کند دیده روشنایی را

زاهد از شهر عشق رخ کشید
عقل بینید روستایی را

بر تو از دست نارسانی ماست
که گریدیم پارسایی را

گفتمش خاک راه تست کمال
گفت بگذارخودستایی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.