۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸

مست عشقم ز خرابات میارید مرا
تا ابد بر در میخانه گذارید مرا

باده ی پاک روان پیش من آرید دمی
آخر از پاکروان چند شمارید مرا

من که امروز ز تسبیح به استغفارم
پیش در صومعه مهجور مدارید مرا

دلم از زلف بتان سلسله دارد بر پای
تا که از حلقه ی رندان به در آرید مرا

ز آبرو دست توان شستن و از نی نتوان
مگر آن روز که با خاک سپارید مرا

دیشب از میکده سرمست به دوشم بردند
اگر چنین هم به در دوست بدارید مرا

گر حریفانه باید به سر وقت کمال
شکر ناب میارید می آرید مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.