۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را
آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را

خاکی که نعلین نو سود از دیده دارم دوست تر
از مایه آری دوست دارند مردم سود را

سهل است اگر خال لبت سوزد به داغ غم دلم
از بهر حلوا می توان بردن جفای دود را

گوش ایاز از ناله ی بی طاقتان گردد گران
بر پشت پیلان گر نهی بار دل محمود را

گر آمدی عقد سر زلفت به دست من شبی
با او حسابی کردمی غمهای نا معدود را

وقتی ز عاشق ناکشی بود از تو باران را گله
امروز راضی ساختی دل های ناخشنود را

گفتی کمال ار عاشقی پیش رخ من سوز جان
جز پیش آتش سوختن بونی نباشد عود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.