۳۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

گر به جستن باف گشتی یار ما
غیر جویانی نبودی کار ما

گر شدی دیدار او دیدن به خواب
خواب جستی دیده ی بیدار ما

گر به داغش سینه زخمی بافتی
یافتی مرهم دل افگار ما

کس دوای ما و درد ما نیافت
چند می جوید طبیب آزار ما

جان و سر در حلقه ی سودای او
گر به هیچ ارزد زهی بازار ما

هر حکایت کز لب او می کنیم
بوی جان می آید از گفتار ما

بار چون بشنید گفتارت کمال
گفت مولانائی و عطار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.