۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو به هم برآری همه وقت حلقه ها را

به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را

نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
به دو زلف اگر بروبد همه عمر خاک پا را

شب و روز غیر دردی نخورم بر آستانت
که دوای خوب رویان نرسد من گدا را

چه دهی دلم که بخشم ز بلای خود امانت
به عطا مکن حوالت به بلا سپار ما را

چو به دست خویش تیغم بزنی دمی رها کن
که ز ساعدت بگیرم به حواله خون بها را

مدهید گو طبیبان به کمال مرهم جان
چو سپرد جان به جانان چه کند دگر دوا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.