۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما
که در تو کار نکردست درد کاری ما

شنوده ام که گشودی زبان به دشنامم
عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما

گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف
به گوش او برسان ذکر بی قراری ما

هزار بار به جان بار محنتت بردیم
به هیچ بر نگرفتی تو بردباری ما

اگر چه از دو جهان کردیم قطع امید
به لطف و رحمت تو هست امیدواری ما

سزد که ذیل کرم بر گناه ما پوشند
به روز حشر چو بینند شرمساری ما

کمال در سگ کویش علو همت بین
که عار آیدش از همدمی و یاری ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.