۳۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

ای سراپرده سلطان خیال دل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما

سر به فردوس نیاریم چون زلف تو فرو
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما

مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما

شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل
شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما

بکن ای شیخ دعایی که بمیریم همه
تا دگر ننگ چنین خون نکشد قاتل ما

دیده چندانکه براند سخن از گوهر اشک
یار در گوش نیارد سخن نازل ما

دید سیل مژه در پیش کمال آن مه و گفت
در به دامن برد ار گریه کند سائل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.