۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را

پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را

کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
که سر زلف تو بر هم نزد آن سودا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.