۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۱

آرزوی ما کند با مدعا بیگانگی
عشق را باشد نصیب از آشنا بیگانگی

کی شود روشن بجز از خاک کویت دیده‌ام؟
چشم عاشق را بود با توتیا بیگانگی

خفتگان خاک را دیگر که جان آرد به تن؟
گر کند در حشر، زلفت با صبا بیگانگی

ما ازان عشق آشنایانیم کاندر کیش ما
از دو عالم، جز غمت، باشد روا بیگانگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.