۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۴

نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
که ناخنی نزند بر دل پریشانی

هزار عقده‌ام از دل به یک خدنگ گشود
فروختم چمنی غنچه را به پیکانی

ز شرم عشق اسیر تو آب گشته مگر؟
که شد ز دام تو هر حلقه، چشم گریانی

به غیر جیب‌دریدن نداند، آنکه بود
چو شمع تا نفس آخرش گریبانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.