۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۳

توان غم تو ز جان خراب دزدیدن
اگر ز شعله توان اضطراب دزدیدن

حباب‌وار برآور ز آب دیده سری
چو دیده چند توان سر در آب دزدیدن؟

خیال هندوی چشم تو در نمی‌آید
به چشم خلق، مگر بهر خواب دیدن

ز موج گریه‌ام افتد به گردن خورشید
ز روی آب، شکم چون حباب دزدیدن

دلی که وصل تو جوید به حیله، آن یابد
که طفل مکتبی از آفتاب دزدیدن

چو گل ز پرده برون‌آ، که بشکفد گلشن
چو غنچه، روی چرا در نقاب دزدیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.