۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۲

شرط بود کفر و دین، هر دو به هم داشتن
دل به صمد باختن، رو به صنم داشتن

گر نبود عشق هم، فرض بود مرد را
فال محبت زدن، نیت غم داشتن

ظلم بود سینه را، داشت ز افغان جدا
حیف بود دیده را، دور زنم داشتن

فال رهایی مزن، زانکه نشان بدی‌ست
پای کشیدن ز گل، دست ز غم داشتن

کیسه تهی خوشترم، ورنه به اشکم رسد
هر مژه بر هم زدن، حاصل یم داشتن

رند گدا کی کند، ترک کلاه و عصا؟
لازمه خسروی‌ست، چتر و علم داشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.