۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۵

دردت به دل رسیده و از دل به داغ هم
مجلس بود به روی تو گرم و ایاغ هم

دردی عجب نشسته مرا در کمین دل
ترسم دل مرا نگذارد به داغ هم

معشوق هرکه هست در این انجمن، تویی
پروانه از برای تو سوزد، چراغ هم

بی می، ز بس گرفتگی دل درین بهار
ترسم که غنچه‌ای نگشاید به باغ هم

گر فکر شعر کم کنم، از من عجب مدار
دارم هزار فکر و ندارم دماغ هم

قدسی ز بس که آمده بودم ز دل به جان
نی بینمش به سینه، نه گیرم سراغ هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.