۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۷

تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم
از رشک، جان محرم و بیگانه سوختیم

ما را نه قرب شمع میسر، نه وصل گل
از اعتبار بلبل و پروانه سوختیم

افروختیم در حرم کعبه صد چراغ
تا یک چراغ بر در میخانه سوختیم

خون جگر ز شیشه کشیدیم و از حسد
چون لاله، داغ بر دل پیمانه سوختیم

آتش زدیم در جگر عاقلان ز رشک
زین داغها که بر دل دیوانه سوختیم

خوبان نمی‌شوند به ما آشنا و ما
از اختلاط مردم بیگانه سوختیم

امشب که یاد روی تو مهمان دیده بود
تا روز، شمع ماه به کاشانه سوختیم

کردی به غیر گرمی و شد کار ما ز دست
ما هم به آتش دگری خانه سوختیم

قدسی ز حرف عشق نبستیم لب دمی
عمری دماغ بهر یک افسانه سوختیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.