۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم
پیدا شکفته بود و پنهان گریستم

هرجا چو غنچه تنگدلی چند یافتم
رفتم چو ابر و بر سر ایشان گریستم

چون شمع، زندگانی من صرف گریه شد
تا آخرین نفس، ز تف جان گریستم

ای ابر هرزه آب رخ خود مبر، که من
چندان که ممکن است چو باران گریستم

هرگز ز گریه روی نکردم ترش چو ابر
دایم چو شیشه با لب خندان گریستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.