۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۲

آن بلبلم که ناله بهر قفس کشم
گر غنچه بشکفد، قدم از باغ پس کشم

دست از ستم مدار، که از بیم خوی تو
در روز حشر هم نتوانم نفس کشم

دنبال محمل تو خروشان فتاده‌ام
تا ناله‌ای به روی صدای جرس کشم

تا خار راه هم نشوند اهل روزگار
دامن چو شعله کاش بر این مشت خس کشم

مرغان باغ، شیفته ناله منند
گر ناله‌ای کشم همه در راه قفس کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.