۲۴۶ بار خوانده شده
تماشای گلی کرد آنچنان محو گلستانم
ک گردید آشیان عندلیبان، چشم حیرانم
دلم خوش رام شد با من، مگر کز ناتوانیها
گمان تار مویی برد ازان زلف پریشانم؟
خیال غمزهاش دارد چنان سر در پی دلها
که ناخن میزند بر پارههای دل به دامانم
مکن در سایه من خواب اگر آسودگی خواهی
که دهقان بر سر ره کرده وقف سنگ طفلانم
ملالانگیز باشد صحبت آشفتگان قدسی
ز بس دلتنگ بودم، غنچه شد گل در گریبانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ک گردید آشیان عندلیبان، چشم حیرانم
دلم خوش رام شد با من، مگر کز ناتوانیها
گمان تار مویی برد ازان زلف پریشانم؟
خیال غمزهاش دارد چنان سر در پی دلها
که ناخن میزند بر پارههای دل به دامانم
مکن در سایه من خواب اگر آسودگی خواهی
که دهقان بر سر ره کرده وقف سنگ طفلانم
ملالانگیز باشد صحبت آشفتگان قدسی
ز بس دلتنگ بودم، غنچه شد گل در گریبانم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.