۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۴

تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟
ای دیده پیش خلق مریز آبروی دل

دل آرزوی خون جگر کرد بی لبت
چندان گریستم که نماند آرزوی دل

یا رب به دامنش ننشیند غبار غم
آن کس که رفت گرد ملالم ز روی دل

آلوده مردنش مپسند و شهید کن
کز خون به آب تیغ دهم شستشوی دل

تا چون پیاله، دیده نباشد ز خون تهی
عشقت مرا چو شیشه فشارد گلوی دل

از زخم دشمنان شده دل پر ز خون و نیست
یک دوستم که سنگ زند بر سبوی دل

قدسی دلت نرفته چنان کآوری به دست
بنشین به گوشه‌ای و مکن جستجوی دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.