۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۹

نیافت منصب پروانه چراغم شمع
شبی نکرد درین کلبه، کار داغم شمع

ز عکس گل، در و دیوار در چراغان است
شب از برای چه آرد کسی به باغم شمع

برای آنکه به پروانه نسبتی دارم
به صد دلیل کند هر طرف سراغم شمع

ز رشک شعله و پروانه داغم و هر شب
بود فتیله روشن، برای داغم شمع

نخورده‌اند حریفان بزم بر طبعم
ز هرزه‌سوزی خود کرده بی‌دماغم شمع

چراغ مجلس من تا ز نور طلعت کیست؟
که عاشق است چو پروانه، بر چراغم شمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.