۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۹

هرگزم چون لاله دل بی داغ ته بر ته مباد
تا بود غم، در دلم آسودگی را ره مباد!

دل گریبانگیر وصل و دیده محروم از نگاه
جامه نیک‌اختری بر قد کس کوته مباد!

هرکه را بینم به او همراه، می‌میرم ز رشک
سایه هم یا رب به آن سرو سهی همره مباد!

من ز آب تیغ، عمر جاودانی یافتم
یا رب از ذوق شراب عشق، خضر آگه مباد!

هرکه با من بود، روز طالعش گردید شب
تیره‌بختم، هیچ‌کس را پهلوی من ره مباد!

دور ازو پرسند یارانم که قدسی حال چیست
بزم، بی شمع و چراغ و آسمان بی مه مباد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.