۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۱

اسیر عشق تو از ننگ کفر و دین میرد
کسی که غیرت عشقش بود، چنین میرد

ز شوق آنکه شود خاکروب این درگاه
فرشته از فلک آید که بر زمین میرد

صبا بگو به ملامتگران که شعله عشق
چراغ نیست که از باد آستین میرد

کسی ز پرسش روز جزا بود آزاد
که داغ بندگی عشق بر جبین میرد

نسیم گلشن غم، روزی مشام کسی‌ست
که گر نشاط بگیرد جهان، حزین میرد

کسی که زخم تیغ بتان بود، شرط است
که پیش از آنکه اجل خیزد از کمین میرد

ازان نمی‌نهد آن مه قدم به بالینم
که دل به حسرت دیدار واپسین میرد

ز حسرت گل روی بتان، دل قدسی
رود به گلشن و در پای یاسمین میرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.