۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۲

چون کشته نگاه تو سوی کفن رود
جان ز تن برون شده بازش به تن رود

بوی گلاب از نفسش می‌توان شنید
آن را که بر لب از گل رویت سخن رود

جذب محبت است که گلگون عنان خویش
بربوده از سوار و سوی کوهکن رود

زحمت مکش رقیب، که در فصل گل به باغ
بلبل کند ترانه و زاغ و زغن رود

قدسی ترحم است بر احوال آنکه او
از کوی دوست با دل پرخون چو من رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.