۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

یا رب چرا به درد دلم دیروا رسید
از دل شکستنم به دلش چون صدا رسید

گلزار حسن را چه غم از آفت خزان
برگی اگر فتاد گلی از قفا رسید

کشت امید من چو پی برق شد سیاه
تا شعله غمت به کدامین گیا رسید

لطف تو بود بیشتر از خواهش دلم
هر مدعایم از تو به صد مدعا رسید

ناسور شد جراحتم از بوی طره‌ای
باز این نسیم لطف به من از کجا رسید

بی گریه کی شگفتی دل میسرست؟
گلشن ز فیض قطره به نشو و نما رسید

در چارسوی عشق بجز من کسی نماند
از هر طرف رسید بلایی، به ما رسید

در حیرتم که در قدم جغد بود گنج
چون میمنت به سایه بال هما رسید؟

قاصد میان عاشق و معشوق رسم نیست
شد فاش هر خبر که به گوش صبا رسید

تا شیشه امید که پهلو به سنگ زد؟
کامشب صدای ناله به گوش آشنا رسید

هرگز به گرد وادی ما محملی نگشت
در حیرتم که بانگ جرس از کجا رسید

ساقی که هیچ‌کس ز می‌اش ناامید نیست
در شیشه ریخت زهر چو نوبت به ما رسید

قدسی، ندید روزن ما روی آفتاب
..............................
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.